!!! من و تو

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

40 کاری که دختر ها نمی توانند انجام دهند

 

البته من به دختر خانم ها جسارت نمیکنم

ایمیلی بود که برام فرستاده شده


ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 27 اسفند 1389برچسب:,ساعت2:10توسط U and I | |

 

خانم ها عاشق این 7 هفت تیپ آقایون هستند !!!!

 

آیـا تـا به حال فکر کرده اید که چرا همیشه بعضی از مردها در ارتـبـاطات خود با خانم ها از سایرین موفق تر هستـند؟
گــروه خاصی از مردها وجود دارند که خانم ها به هیچ وجه نمـی تـوانند از آنها اجتناب کنند و ...


ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 27 اسفند 1389برچسب:,ساعت2:1توسط U and I | |

قوانینی که نیوتن از قلم انداخت... !!!

قانون صف: ...     قانون تلفن: ...     قانون تعمیر: ...     قانون کارگاه: ...     قانون معذوریت: ...

قانون حمام: ...     قانون روبرو شدن: ...     قانون نتیجه: ...     قانون بیومکانیک: ...

قانون تئاتر: ...     قانون قهوه: ...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 27 اسفند 1389برچسب:,ساعت1:44توسط U and I | |

داستان کوتاه داستان زیبا

 

پسر کوچکی ، روزی هنگام راه رفتن در خیابان ، سکه ای یک سنتی پیدا کرد ...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 28 دی 1389برچسب:,ساعت13:28توسط U and I | |

داستان معلم

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در 23 دی 1389برچسب:,ساعت14:28توسط U and I | |

راز شقایق زیباترین شعر عاشقانه

 

شقایق گفت با خنده نه تبدارم، نه بیمارم
گر سرخم، چنان آتش حدیث دیگری دارم


گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق....


ادامه مطلب

+نوشته شده در 14 دی 1389برچسب:,ساعت22:4توسط U and I | |

نه مرادم نه مریدم ،


نه پیامم نه کلامم،

نه سلامم نه علیکم،

نه سپیدم نه سیاهم.

نه چنانم که تو گویی،

نه چنینم که تو خوانی ونه آن گونه که گفتند و شنیدی.

نه سمائم،

نه زمینم،

نه به زنجیر کسی بسته و نه برده‌ی دینم

نه سرابم،

نه برای دل تنهایی تو....


ادامه مطلب

+نوشته شده در 13 دی 1389برچسب:,ساعت14:7توسط U and I | |

سلام عزیز مهربون، اجازه هست بشم فدات؟
اجازه هست تو شعر من، اثر بذاره خنده هات؟


شب که می شه یواش یواش، با چشمک ستاره هاش

اجازه هست از آسمون، ستاره کش برم برات؟

اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم؟
تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم




ادامه مطلب

+نوشته شده در 10 دی 1389برچسب:,ساعت1:38توسط U and I | |

عرق ریختن و عرق خوردن
 

اینجا آسمان ابریست، آنجا را نمیدانم ... اینجا شده پائیز، آنجا را نمیدانم ... اینجا فقط رنگ است، آنجا را نمیدانم ... اینجا دلی تنگ است، آنجا را نمیدانم.
 
وقتی كه بچه بودم هر شب دعا می كردم كه خدا یك دوچرخه به من بدهد. بعد فهمیدم كه اینطوری فایده ندارد. پس یك دوچرخه دزدیدم و دعا كردم كه خدایا مرا ببخش!
 
هی با خود فکر می کنم، چگونه است که ما، در این سر دنیا، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها، در آن سر دنیا، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن ...  
  
دکتر شریعتی

+نوشته شده در 18 شهريور 1389برچسب:,ساعت15:27توسط U and I | |

من آن شبــهای تاریکـم،کـه مـاهــش را تـو قاپیـدی

 

من آن قلب یخی هستم،که خورشیدش تو دزدیدی

 

من آن دریای خاموشم،که موجـش را تو بشکستی

 

من آن دشـت پـر از برگـم،کـه گلـهایـش تو پـرپـردی

 

من آن عشـق فرامــوشم،کــه قلبـش را تــو  آزردی

 

من آن حـس پـر از دردم،کـه تـو آن را بــه مـن دادی

 

من آن تنـهاتـرینــم کـه،تـو هـدیـش را به مـن کـردی

 

من آن ابـر پــر از اشکـــم،که تـــو آن را پـرش کـردی

 

من آن کـوه پــر از صبــــرم،در ایــن دوری و تنـهایــی

 

من آن روزی کـه تـو رفتــی،بـه یـاد خاطـــــــرم دادم

 

که در یلــــــدای شبـــهایـم،به یادت اشــــک ریـــزد

 

تا شاید مرحمـــــی باشد،بـرای این دل خستــــــم

 

که بعد از تــو در این دنیا،به هیچکس دل نمی بندد

 

 

+نوشته شده در 5 تير 1389برچسب:,ساعت20:59توسط U and I | |

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

وهر روز

برای دلم مشتری آمدو رفت

و هی سرسری آمد و رفت

ولی هیچ کس واقعا

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا وا نکرد

یکی گفت:

چرا این اتاق پر از دود و آه است

یکی گفت:

چه دیوارهایش سیاه است

یکی گفت:

چرا نور اینجا کم است

و انگار هر آجرش

فقط از غم وغصه و ماتم است

و رفتندو بعدش دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم:

خدایا تو قلب مرا می خری؟

و فردای آن روز

خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم:

ببخشید دیگر

برای شما جا نداریم

از این پس به جز او

کسی را نداریم

 

+نوشته شده در 5 تير 1389برچسب:,ساعت20:54توسط U and I | |

 

 

 

 

 

ماه من غصه چرا؟

آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد

یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان

نه شکست و نه گرفت

بلکه از عاطفه لبریز شدو نفسی از سر امید کشید

و در آغاز بهار دشتی از یاس سپید

زیر پاهامان ریخت

تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست

ماه من غصه چرا؟

تو مرا داری ومن

هر شب و روز

آرزویم همه خوشبختی توست

ماه من دل به غم دادن و از یئس سخن ها گفتن

کار آنهایی نیست که خدا را دارند

ماه من غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید

یا دل شیشه ایت از لب پنجره ی عشق زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا چتر شادی واکن

و بگو با دل خود که خدا خدا هست

او همانی است که در تارترین لحظه ی شب راه نورانی امید نشانم میداد...

او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد همه ی زندگی ام غرق شادی باشد...

ماه من

غصه اگر هست بگو تا باشد

معنی خوشبختی بودن اندوه است

این همه غصه و غم این همه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه میوه ی یک باغند

همه را باهم و با عشق بچین...

ولی از یاد مبر

پشت هر کوه بلند سبزه زاریست پر از یاد خدا

و در آن باز کسی می خواند

که خدا هست خدا هست

وچرا غصه؟ چرا؟

+نوشته شده در 5 تير 1389برچسب:,ساعت20:51توسط U and I | |

آیا میدانستید که نزدیکترین ستاره به ما یکسال نوری فاصله دارد 

آیا میدانستید که انسان برای اولین بار ....


ادامه مطلب

+نوشته شده در 26 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت14:44توسط U and I | |

زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»

+نوشته شده در 26 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت14:5توسط U and I | |

من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
در غمستان نفسگير، اگر
نفسم ميگيرد
آرزو در دل من
متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس
جان مرا ميگيرد
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم

+نوشته شده در 26 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت13:48توسط U and I | |

1.هر روز به او بگوييد كه دوستش داريد :
هر كسي دوست دارد تاييد شود و بداند كه اطرافيان او را دوست دارند .بهترين راه براي تاييد همسرتان – كه برايش بسيار مهم است –اين است كه ...


ادامه مطلب

+نوشته شده در 23 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت1:0توسط U and I | |

کاش وقتي زندگي فرصت دهد


 

گاهي از پروانه ها يادي کنيم


 

کاش بخشي از زمان خويش را


 

وقف قسمت کردن شادي کنيم


 

کاش گاهي در مسير زندگي


 

باري از دوش نگاهي کم کنيم


 

فاصله هاي ميان خويش را


 

با خطوط دوستي مبهم کنيم


 

کاش وقتي آرزويي ميکنيم


 

از دل شفاف مان هم رد شود


 

مرغ آمين هم از آنجا بگذرد


 

حرف هاي قلبمان را بشنود

+نوشته شده در 23 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت0:17توسط U and I | |

انسان با سه بوسه تکميل مي شود 1-بوسه مادر که با آن پا عرصه خاکي مي گذاري 2- بوسه عشق که يک عمر با ان زندگي مي کني 3- بوسه خاک که با ان پا به عرصه ابديت مي گذاری...

 

                                  

                                      

 

الو سلام منزل خداست؟ اين منم مزاحمي که آشناست هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است به ما که مي رسد ، حساب بنده هايتان جداست؟

 

                                                   

                                                  

 

 

 

 

زندگی به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟ مرگ حرفی نزد!!! زندگی دوباره گفت : من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی مرگ ساکت بود زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است !!! زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا

 

+نوشته شده در 16 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت1:29توسط U and I | |

کاش میشد با شقایق حرف زد کاش میشد آسمان را لمس کرد کاش میشد مثل یک غنچه شکفت کاش میشد

 

 زندگی را گرم کرد کاش میشد تا بباری مثل ابر کاش میشد سبز باشی چون درخت کاش میشد واژه واژه شعر

 شد کاش میشد از قفس آزاد شد کاش میشد عشق را تقسیم کرد کاش میشد عشق را تفسیر کرد کاش میشد

 شعر عشقی را سرود کاش میشد از لب دل گل ربود

+نوشته شده در 16 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت1:21توسط U and I | |

خیلی اگر شما به دنبال عشق حقیقی هستید خیـلی هـای دیـگرتان هم فکر میکنید که عشق واقعی خود را پـیدا کـرده اید. امـا خیـلی هـا هم هستنـد کـه در رابـطه هایی به سر می برند که چندان برایشان خوب نیسـت اما ...


ادامه مطلب

+نوشته شده در 16 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت1:15توسط U and I | |

9 روش برای دستیابی به این منظور و این كه قلب یك مرد را فتح كنید به قرار زیر است:

1 - آگاهانه و معقولانه اطمینان یابید كه مردی كه ....


ادامه مطلب

+نوشته شده در 2 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت22:51توسط U and I | |

۱- او همگام با شما است

ناگهان متوجه ميشويد كه او همه جا حضور دارد. او “بطور اتفاقي” هر كجا شما هستيد پيدايش مي شود، يا در راه ....


ادامه مطلب

+نوشته شده در 2 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت22:5توسط U and I | |

زندگی زيباست زشتی ‌های آن تقصير ماست

 

در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست

زندگي آب رواني است روان مي‌گذرد..........

آنچه تقدير من و توست همان می ‌گذرد

+نوشته شده در 1 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت19:2توسط U and I | |

- بيهوده متاز که مقصد خاک است

- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن

- نماز وقت خداست انرا به ديگران ندهيم

- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن

- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود

- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود

- هرگز از کسي که هميشه با من موافق بود چيزي ياد نگرفتم

- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست

- دستي را بپذير که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است

- تنها موقعی حرف بزن كه ارزش سخنت بیش از سكوت كردن باشد

- هیچ زمستانی ماندنی نیست...حتی اگر تمام شبهایش یلدا باشد

- مرد بزرگ، كسي است كه در سينۀ‌خود ، قلبي كودكانه داشته باشد

- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر كه بتوانی چراغی به آن نصب كنی

- يادها رفتند و ما هم ميرويم از يادها. کي بماند برگ کاهي در ميان بادها

- دوست داشتن کسي که لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است

- نگاه ما به زندگي و کردار ما تعيين کننده ي حوادثي است که بر ما مي گذرد

- هيچوقت نمی‌توانيد با مشت گره ‌کرده ، دست کسی را به گرمی بفشاريد

- کاش در کتاب قطور زندگي سطري باشيم ماندني ... نه حاشيه اي از ياد رفتني

- هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد

- در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد

+نوشته شده در 1 ارديبهشت 1389برچسب:,ساعت18:47توسط U and I | |